استفاده از عنصر تفاوت، تنها روش سازندگان برای خلق تصاویر نیست. بلکه در کنار فیلم‌برداری‌های جسورانه‌ای که راجع به آن‌ها صحبت کرده‌ایم، بی‌پروایی اثر در زدن به دل دنیای ماهی‌های دانشمند، اختاپوس‌هایی که طبل جنگی می‌نوازند و میدان مبارزه‌ی گلادیاتوری به خصوصی که در عمق آب و بالای اقیانوسی از مواد مذاب بنا شده است نیز، یکی از نکات مثبت ساخت سکانس‌ها در  Aquamanبه شمار می‌رود.

البته نباید فراموش کرد که بی‌توجهی جدی فیلم به خلق جلوه‌های واقع‌گرایانه، چند جایی هم به ضرر آن تمام می‌شود. به این شکل که تمرکز جدی وان و تیم همراهش در خلق نسخه‌ای خیالی و سرتاسر رنگ‌آمیزی‌شده از دنیای زیر آب‌ها، گاها کاری می‌کند که به یاد بیاوریم آدم‌های مقابل‌مان نه در درون دریا، که در مقابل پرده‌هایی سبزرنگ هستند و انداخته شدن افکتی آبی‌رنگ به روی تصاویرشان، توهم حضورشان در اعماق اقیانوس را به ذهن می‌آورد. این بیشتر از هر چیز، به نورپردازی‌هایی گره می‌خورد که در بسیاری از مواقع، نه به مواردی علمی مانند شکسته شدن نور در آب یا چگونه جلوه کردن آن در اعماق اقیانوس توجه می‌کند و نه اصلا تلاش به خصوصی به هدف القای حس حضور در این محیط به مخاطب دارد. به همین سبب، با این که ما در مکان‌هایی مانند تالار پادشاهی آتلانتیس هم از تماشای جلوه‌های ویژه‌ی «آکوامن» لذت می‌بریم، اما وقتی که به پناهگاه خالی از آب مِرا در اعماق دریا قدم می‌گذاریم، بیشتر می‌توانیم گام برداشتن در دنیایی را که وان نشان‌مان می‌دهد، متصور شویم. در همین حین، نکته‌ای هم درباره‌ی فیلم وجود دارد که احتمالا در اکثر بررسی‌ها به آن اشاره نمی‌شود ولی اثر قابل توجهی روی احساس تماشاگر نسبت به آن می‌گذارد. آن هم چیزی نیست جز بارها و بارها رفتن فیلم به سمت دریافت درجه‌ی سنی بزرگ‌سالانه و در عین حال باقی ماندنش به عنوان فیلمی قابل پخش برای تماشاگران بالای سیزده سال. موردی که سبب می‌شود «آکوامن» مخصوصا در چند سکانس، خالی از محافظه‌کاری مطلق برخی از رقبای خود به نظر بیاید و آن‌قدر ضربات وارد شده به دشمنان و شخصیت‌های مثبت را جدی نشان دهد، که نبردهایش هم لایق جدی گرفتن باشند. فیلم  Aquaman، از نظر داستانی، ساخته‌ی متوسطی است و همین باعث می‌شود که اگر علاقه‌ی خاصی به سینمای ابرقهرمانی ندارید و تنها می‌خواهید محصولات واقعا عالی و اندک قرارگرفته در بین این مدل آثار را ببینید، از دیدنش لذتی نبرید.

اما حتی در مخالف‌ترین حالت ممکن، نمی‌توانید وقتی را که فیلم برای خسته‌کننده نبودن می‌گذارد، نادیده بگیرید. نمی‌توانیم شیمی عالی مِرا با آرتور را که انصافا در حد و اندازه‌ی خودِ اثر، قدم به قدم و حساب‌شده شکل می‌گیرد، از یاد ببریم و از قضا، نباید به خاطر ابدا واقع‌گرایانه نبودن تصویرسازی‌ها و انیمیشنی جلوه کردن فیلم، حتی اگر چنین چیزی درون یک لایو اکشن مورد پسندمان نیست، کیفیت نهایی آن از این نظر را انکار کنیم. مخاطب از بلاک‌باستر عامه‌پسند، نه جایزه‌ی اسکار می‌خواهد و نه آفرینش تجربه‌ای که برای مدت طولانی، در پس ذهنش باقی بماند. البته که ما بلاک‌باسترهای عامه‌پسند ابرقهرمانی معرکه‌ای هم داریم که در لیست بهترین فیلم‌های‌مان طبقه‌بندی می‌شوند. اما این انتظارِ استاندارد و تعیین‌شده‌ای نیست که از تک‌تک فیلم‌های ابرقهرمانی برود. پس به آن سبب که Aquaman  در برآورده‌سازی پایه‌ای‌ترین خواسته‌های تماشاگران از خودش به موفقیت چنگ می‌زند و از منظر فنی نیز فیلمی لایق ستایش به حساب می‌آید، می‌توان آن را یک فیلم خوب دانست. ولی مثل هر فیلم خوب دیگری، «آکوامن» هم قطعا به مذاق تک‌تک بینندگانش خوش نخواهد آمد.

ساخته‌ی جدید جیمز وان در هسته‌ی داستانی خود، فیلمی پرشده از پیام‌های انسان‌دوستانه است

جهان امروز، بیشتر از آن که به صحبت‌هایی مستقیم و طعنه‌هایی جدی درباره‌ی نژادپرستی و نیاز آدم‌ها به اتحاد با یکدیگر احتیاج داشته باشد، دلش می‌خواهد این‌ها را با ناخودآگاه خودش لمس کند و اگر فیلمی یکی از اهداف اصلی‌اش را پیش بردن بحث‌هایی این‌گونه می‌داند، خیلی بهتر می‌شود اگر آن‌ها را به شکلی مخفی‌شده در داستان، به ذهن تماشاگر برساند. نه این که مستقیما درباره‌ی چنین مواردی باشد و برای نمونه صد بار، ضدنژادپرستانه بودنش را بر سر و صورت مخاطب بکوبد. به همین سبب، Aquaman  احترام دسته‌ی مشخصی از تماشاگران را کسب می‌کند. آن‌هایی که به داستان آرتور و نیزه‌ی افسانه‌ای او، نگاهی استعاری می‌اندازند و متوجه می‌شوند که فیلم با صحبت درباره‌ی اتحاد مورد نیاز بین موجودات خشکی و دریا، چه‌قدر می‌خواهد کانسپت بزرگ‌تری را روی بوم نقاشی ببرد. همچنین از آن‌جایی که فیلم بارها و بارها حتی درون سکانس‌های اکشن خود، نشان می‌دهد که می‌تواند لحنش را همزمان با سرگرم ‌کننده و پرشده از شوخی جلوه کردن حفظ کند، عجیب نیست که در شکل دادن یکی از پایه‌های مهم داستان‌گویی‌اش نیز، همین‌طور باشد. مخاطبان هم به این خاطر، ناخواسته همزمان با دنبال کردن ماجراجویی‌های مِرا و آرتور، شروع به یافتن جزئیات بیشتر و بیشتری می‌کنند که پیام انسان‌دوستانه‌ی فیلم را در ذهن‌شان، به مرحله‌ی بعدی می‌برند. برای درک بهتر موضوع، به خود آتلانتیس فکر کنید که  فیلم به ما می‌فهماند برای مدت‌هایی طولانی، در خشکی بوده است و به همین خاطر، اصلا در حقیقت دنیایی خارج از دنیای آدم‌ها به حساب نمی‌آید. این یعنی تک‌تک ما به یک جهان تعلق داریم. اگر در دنیای فیلم، خشکی و دریا به گفته‌ی ملکه آتلانتا باید یک جهان واحد را بسازد، در دنیای اطراف ما هم کشورهای مختلف، نسخه‌های گسترش‌یافته‌ای از این خشکی و دریا هستند.

از همه مهم ‌تر نیز آن که ارتور به عنوان یک دورگه یا یک خارجی، حق اثبات خودش برای رسیدن به هر جایگاهی را دارد. او با توانایی‌هایش، تلاشش و استعداد ذاتی‌اش، لیاقت هرچیزی را پیدا می‌کند. در دنیایی که کشورهای مختلف بر علیه دسته‌های متفاوتی از ساکنان‌شان قانون وضع می‌کنند و به خاطر محل تولد یا ویژگی‌های ظاهری برآمده از نژاد یک فرد دسترسی‌های او به زندگی یا جایگاه‌های قدرت را محدود می‌سازند، این که قهرمان اصلی Aquaman پادشاهی خارجی و دورگه باشد و تا لحظه‌ی آخر هم تعلق داشتنش به خشکی و فرمان‌روایی‌اش در اقیانوس را به یادمان بیاورد، در نگاه ما، تنها و تنها لیاقت تحسین شدن را دارد.